شهیدمکیان

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

چرا ماجامانده ایم

28 مرداد 1396 توسط حليمه عساكره

رزومان کربلا بود و نجف جان و سر دادیم در راه هدف چفیه هایمان رنگ و بوی یاس داشت رنگ و بوی بیرق عباس داشت یاد شبهایی که ما بودیم و مین جستجوی مرگ در زیر زمین همدم شبهایمان سجاده بود حمله کردن خط شکستن ساده بود حسرت رفتن در این دل مانده است دست و پایم سخت در گل مانده است عاشقان رفتند و ما جا مانده ایم زیر بار غصه ها وا مانده ایم

 نظر دهید »

شهادت

14 تیر 1396 توسط حليمه عساكره

< ای شهیدان عزیز ، سلامت می دهم ، سلامت می دهم با صلواتی به بلندای تاریخ . به بزرگی کوهها ، به گرمی تپه های گرو و سوزان جبهه های جنوب ، سلام بر شما کبوترانی که با عشق به خدا پرواز کردید ، در فراسوی خورشید و در کنار دوستان آرمیدید . می خواهم یادتان را بر تمام رودخانه ها بنویسم ، تا همه ی هستی عطر صدای گرم شما را بگیرد . می خواهم عمامه های بغض آلودتان را بر گردن روزگار بیاویزم ، می خواهم عبای خونین تان را بر فراز همه کبوتر خانه ها به اهتراز درآورم . می خواهم با زورقتان تا آبی ملکوت پارو بزنم ، آنجا که فرشتگان به استقبالتان آمده بودند . شما در آسمان هفتم قدم می زنید و من در کنار پلکان اول از نفس افتاده ام . خوشا به حال شما ، خوشا به حال شمایی که پرواز را برگزیدید و همراه با سینه سرخان مهاجر به سمت سبز بهار کوچ کردید ، اینک سالها از فصل هجرت سرخ شما می گذرد و من که هنوز پرواز را نیاموخته ام لحظاتم را به یاد آبی شما که تا ملکوت پر کشیدید ، پیوند می زنم . اینک سالهاست که گنجینه ی خاطرات شما موجودی ، خزانه ی قلب من است ، گنجینه ی زوال ناپذیری که به آن می بالم و می دانم که هرگز به یغما نخواهد رفت . اکنون مدت هاست که شما رفته اید و من که مانده ام در حسرت دیدار شما لحظه شماری می کنم و افسوس می خورم که نتوانسته ام پا به پای شما بیایم و سفر جاودانگی را تجربه کنم . چه بسیار اندیشیده ام به شما ، چه بسیار ! آنقدر که تمامی ندارد . شمایی که آمیزه ای از همه خوبی ها بودید و واژه ها در توصیف شما نا توان بودند . گویی جنس شما از آلیاژ دیگری بود ، آلیاژ کمیاب و ناشناخته ای که فرمولش را تنها عشق می داند و عشق کیمیاگری است که سراغ هر کس نمی رود و شما خوب می دانید که چه می گویم ! چندین بهار است که شما نیستید و پس از شما بهار چه قدر زود می گذرد . شتاب ایام مرا به یاد شما می اندازد ، که از ماندن و وقت کشی واهمه داشتید و برای رسیدن به آینده عجله . آنگونه که رود ها بی قرار دریایند و هماره رهسپار . گاه از خود می پرسم که اگر هم اینک باز گردید ، چه خواهم گفت ! و شما مرا به خاطر سستی ها و غفلت هایم خواهی بخشید ؟ و من آیا می توانم مردو مردانه در چشم هایتان نگاه کنم ؟ بی هیچ احساس شرمندگی ؟ باور کنید من فراموش کار نیستم ، نمی گویم که کوتاهی نکرده ام . فقط می گویم قرارمان را فراموش نکرده ام و به آرمان هایمان وفادارم . خوشا به حال شمایی که به دریا رسیده اید ، به جایگاه رفیعی که بی هیچ شک و شبهه ای ، شایسته ی آن هستید . ای کاش ، ما هم مقام و مرتبه را جور دیگری می فهمیدیم و از تعریف های سطحی دنیا و بازار شلوغ چشم و هم چشمی ها فاصله می گرفتیم تا به مقام بالاتری ارتقاء پیدا کنیم . ای کاش معنی حقیقی واژه ها آشکار می شد تا هر کس هر کاری را مصداق زرنگی و قشنگی نداند . آدم ها وقتی خودشان را گول می زنند ، از ابلیس هم جلوتر می افتند ، آنقدر جلوتر ، که دهان شیطان از تعجب باز می ماند ! آدمی موجودی است که می تواند فاصله تا بهشت یا جهنم را در زمان اندکی و با سرعت سرسام آوری طی کند ، همانگونه که شما ، تا ما به خود بجنبیم ، به بهشت رسدید و حالا نگران حال مائید و دلتان می خواهد که ما هم بتوانیم مانند شما پرباز کنیم و پرواز کنیم . کیست که چشمان مهربان شما را ببیند و نگرانی عمیقی را احساس نکند راه ناتمام شما ، وسعت گام هایی را می طلبد که در صراط نلغزد . گامهائی استوار و پولادین که خستگی نشناسد و از هراس به لرزه در نیاید ، گامهائی که در هنگام صلاح و صواب پیشگام باشد و بر دیگران پیشی گیرد . گام هائی که راه را از بیراهه باز شناسد و حرکت را بر سکون مقدم دارد . گامهائی مانند گام های شما …… و اما چگونه بگویم که شما نیستید ، شما که با آن قامت رشید ایستاده اید و آموزگار عشق و ایثارید ، شمائی که نیستی برایتان بی معناست و نامتان با واژه ها بلند امید و رهایی عجین است . شمائی که شهیدید و حاضرید و ناظرید و ……. یادتان همیشه باقی و جاودانه باد . F9k6AyTudCUgg” alt="” width="275″ height="183” />

 نظر دهید »

امام رضا ع

13 تیر 1396 توسط حليمه عساكره

ت، غوطمتن های زیبا درباره امام رضا (ع) متن های زیبا درباره امام رضا (ع) از مدینه تا توس با تو، زانوان لرزانم به آرامش، رضا مى‏ دهند و چشمان شناور در غروبم، بهجتى سبز را تجربه مى‏ کنند. من با تو، آینه‏ اى مى‏ شوم تن شسته از غبارها و زنگارها؛ آن‏گونه که آفتاب، سلول‏هاى جانم را شعر مى ‏شود. تو را در زمستان‏هاى سرما و سک، وتصدا کرده ‏ام؛ با دستانى از حاجت و در بهارى از اجابه

 نظر دهید »

امام خمینی

10 بهمن 1395 توسط حليمه عساكره

وقتی صدای پای بهمن از کوچه پس کوچه های خاطره ها به گوش تو می رسد. گویی شهیدانند که آمده اند برای بیعت دوباره برای هشدار و تذکر و بیداری . بهمن که از راه می رسدشهیدان پیمان نامه ی خونین شهادت را برای تجدید امضای تک تک ما می آورند تا فراموش نکنیم که باغبان لاله ها امام مهربان بود و سایبان لحظه ها، نگاهش هنوز هم نگران باغمان است. هر بهمن امام است که دوباره بر بال ملائک به دیدارمان می آید و کوچه های باغمان را پر از نسترن و نیلوفر می نماید. گام هایش همه جا یاس می کارد و گل محمدی به خانه ها هدیه می کند. بهمن همیشه در راه است. فرارسیدن ایام مبارک فجر طلیعه ی آزادی ملت و محو استبداد و واپس راندن استعمار، بر ملت بزرگ ایران مبارک باد.

 

 

 

 نظر دهید »

ماجرای طی الارض امام حسن عسکری

16 آذر 1395 توسط حليمه عساكره

ظاهرا اولین محدثی که داستان واقعی ورود امام را به گرگان نقل کرده , قطب الدین راوندی از محدثین قرن 6 بود که در کتاب ( الخرائج و الجرائج) آورده است . بعدها محدثین دیگر از جمله علامه مجلسی در بحار الانوار, فخر الدین اردبیلی در “کشف الغمه فی معرفه الائمه ” ,شیخ عباس قمی در منتهی الامال , محمد شریف رازی در کرامات الصالحین و . . .
به گزارش مشرق، امروز هشتم ربیع الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام است به همین بهانه در این نوشتار به جلوه ای از اعجاز امام حسن عسکری علیه السلام و سفر ایشان به “جرجان” استان گلستان فعلی و متبرک شدن این شهر به قدوم نازنین حضرت می پردازیم.

یکی از موضوعات مهمی که در بحث نبوت و امامت مطرح است، موضوع اعجاز یا معجزه است.
اگر کسی بپرسد: چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟

در کوتاه سخن می توان گفت: به این دلیل که نبوت و پیامبری، بزرگ ترین منصب و مقامی است که به گروهی از پاکان بشریت داده شده است؛ این منصب بر جان و دل جامعه ها حکومت می کند؛ بدین جهت مدعیان دروغین و افراد شیاد، ممکن است آن را ادعا نموده و از آن سوء استفاده کنند. از این رو، اگر مردم سخن هر مدعی پیامبری را بپذیرند، هرج و مرج لازم آید و اگر هیچ یک را نپذیرند، نتیجه اش گمراهی و دور افتادن از رهنمودهای پیامبران واقعی است. بنابراین باید نشانه هایی همراه مدعیان حقیقی باشد تا امتیاز آنان را از مدعیان دروغین بنمایاند و آشکار سازد، و این همان موضوع «معجزه» است.

درباره امامت نیز سخن بالا به گونه ای قابل طرح است که در بحث های اعتقادی به تفصیل آمده است. اکنون اگر سؤال شود: چه تفاوتی میان کارهای خارق العاده دیگران با معجزات پیامبران و امامان (علیهم السلام) وجود دارد؟ در پاسخ به دو جمله کوتاه بسنده کرده و توضیح بیشتر را در کتاب های مربوطه می توان ملاحظه کرد:

1.بعضی از کارهای خارق العاده از افراد غیر مؤمن سر می زند؛ مانند مرتاضان که بر اثر انجام ریاضت هایی امور عجیب و غریبی انجام می دهند. اما کار آنان متکی به قدرت محدود بشری است، در حالی که معجزات پیامبران و امامان (علیهم السلام) بدون آن ریاضت ها و متکی بر قدرت بی پایان خداوند و نامحدود است.

2.اگر برای کسانی از اهل ایمان و فرزانگان کار خارق العاده ای رخ دهد و به قول معروف اهل «کرامت» باشند، این کار آنان توأم و همراه با ادعای پیامبری یا امامت نیست، در حالی که کار خارق العاده آن وقت نام «معجزه» به خود می گیرد که همراه با ادعای نبوت یا امامت باشد. یکی از راه های شناخت امامان (علیهم السلام) همین معجزات است، اگرچه راه های دیگری نیز برای شناخت آن بزرگواران وجود دارد.

در این نوشتار به جلوه ای از اعجاز امام حسن عسکری (علیه السلام) می پردازیم.

طی الارض امام (علیه السلام) به گرگان

سوم ربیع الثانی سالروز ورود و سفر امام حسن عسکری به جرجان استان گلستان فعلی و متبرک شدن این شهر به قدوم نازنین حضرت می باشد.

استان گلستان فعلی که در گذشته مشهور به جرجان و استرآباد بود , دارای یک شناسنامه روشن و تاریخ پر فراز و نشیبی ست که در آن وقایع مهمی رخ داد، که از جله آن می توان به طی الارض امام حسن عسکری به این سرزمین اشاره کرد.

بنا به گفته محدثین امام حسن عسکری آن زمان 23 سال سن داشتند.
(روز جمعه سوم ربیع الثانی سال 255 هجری)

ظاهرا اولین محدثی که داستان واقعی ورود امام را به گرگان نقل کرده , قطب الدین راوندی از محدثین قرن 6 بود که در کتاب ( الخرائج و الجرائج) آورده است . بعدها محدثین دیگر از جمله علامه مجلسی در بحار الانوار, فخر الدین اردبیلی در “کشف الغمه فی معرفه الائمه ” ,شیخ عباس قمی در منتهی الامال , محمد شریف رازی در کرامات الصالحین و . . .

راوندی به سند خود نقل کرده است که جعفر بن شریف جرجانی می گوید:
سالی عازم حج شدم و در «سامرّا» نزد امام عسکری (علیه السلام) رسیدم. شیعیان، مال زیادی را توسط من برای آن حضرت فرستاده بودند. خواستم از حضرت بپرسم که آنها را به چه کسی بدهم؟ اما پیش از این که چیزی بگویم، فرمود: آنچه با خود آورده ای به مبارک، خادم من بده!

من نیز چنان کردم. سپس گفتم: در گرگان شیعیانت به شما سلام می رسانند. فرمود: آیا بعد از اتمام مناسک حجّ به آنجا برمی گردی؟
گفتم: آری. فرمود: تو بعد از صد و هفتاد روز، به گرگان می رسی. و در آغاز روز جمعه، سه روز گذشته از ماه ربیع الآخر، به آنجا وارد می شوی. به آنها بگو که من نیز پایان همان روز، آنجا می آیم. برو که رهیافته ای! خدا تو را و آنچه با خود داری سالم نگه خواهد داشت. بر خانواده ات وارد می شوی و برای پسرت، شریف فرزندی به دنیا خواهد آمد، اسمش را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف بگذار. و خداوند او را بزرگ می گرداند و از دوستان ما خواهد شد.

گفتم: ای فرزند رسول خدا! ابراهیم بن اسماعیل جرجانی از شیعیان شما است و بین دوستانت بسیار کار خیر انجام داده و هر سال بیش از صد هزار درهم از ثروت خود را به آنان می دهد.

فرمود: خدا به ابراهیم بن اسماعیل، به خاطر رفتارش با شیعیان ما پاداش دهد، گناهان او را بخشیده و فرزند سالمی به او روزی خواهد کرد که حق را می گوید، به او بگو که حسن بن علی گفت: نام پسرت را «احمد» بگذار.

آنگاه از پیش آن حضرت رفته و مناسک حج را انجام دادم. و خدا مرا سالم نگه داشت تا اینکه روز جمعه، از ماه ربیع الآخر، در ابتدای روز همچنان که امام (علیه السلام) فرموده بود، به گرگان رسیدم. دوستان و آشنایان برای تبریک به دیدارم آمدند. به آنها گفتم که امام حسن عسکری (علیه السلام) وعده داده است که تا پایان امروز اینجا بیاید، پس آماده شوید تا پرسش ها و حاجت های خود را از او بخواهید.

همین که نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من گرد آمدند. به خدا سوگند! چیزی متوجه نشدیم جز اینکه امام آمد و وارد خانه شد. ابتدا او بر ما سلام کرد، آنگاه ما به استقبالش رفتیم و دستش را بوسیدیم.

سپس فرمود: من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر همین روز به اینجا بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به سوی شما آمدم تا تجدید عهد نمایم. و اکنون در میان شما هستم تا پرسش ها و حاجت های خود را مطرح سازید.

نخستین کسی که پرسش نمود، «نضر بن جابر» بود. او گفت: ای فرزند رسول خدا! چند ماه است که چشمان پسرم آسیب دیده است، از خدا بخواه تا بینایی را به او برگرداند.

حضرت فرمود: او را بیاور، پس دست مبارکش را به چشمان وی کشید، بینایی او به حالت اول برگشت، آنگاه مردم یکایک می آمدند و نیازهای خود را مطرح می کردند و حضرت نیز برای آنها دعا می نمود و نیازهایشان را برآورده می ساخت. سپس حضرت، همان روز به سامرّا برگشت.(1)


پی‌نوشت‌ها:
1.موسوعة الامام عسکری (علیه السلام) ج 1، ص 335، رقم 350.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

شهیدمکیان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • دختران فراری
    • عشق امام رضا
  • شهید مکیان
  • شهید حجت الله رحمتی
  • رهبر
  • امام حسن عسکری
  • امام حسن عسکری
  • دهه ی فجر
  • جامانده

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس